امدادهاى غيبى: كمكهاى ويژه الهى
امداد غيبى تعبيرى مركب از دو واژه «امداد» و «غيب» است.ريشه «امداد» كلمه «م ـ د ـ د» است كه معناى انبساط و امتداد دارد.[1] «مدّت» نيز كه براى زمان مستمر بهكار مىرود از همين باب است.[2] اين واژه بر زياد شدن هم دلالت دارد، چنانكه زمان مدّ آب رودخانه، بر آب آن افزوده مىشود.[3] «امداد» يارى كردن ديگرى است، و بيشتر در موارد دوستداشتنى بهكار مىرود، بر خلاف «مدّ» كه در موارد ناپسند استعمال مىشود.[4] امداد منحصر به چيزهاى مادى نيست و در معنويات هم بهكار مىرود.[5]
«غيب» چيزى است كه از انسان پوشيده و مخفى است، گرچه به معناى شك نيز بهكار رفته است[6]، زيرا شك معمولا در امر مخفى حاصل مىشود. برخى واژهپژوهان آن را به معناى پوشيده از چشم گرفتهاند.[7]
با توجه به معناى امداد و غيب معلوم مىشود كه امدادهاى غيبى به معناى مددهايى است كه از غيب سرچشمه مىگيرد، هر چند با عنايت به معناى لغوى واژه مزبور مىتوان جهان و نظم، حيات و نشاط و همه نعمتهاى موجود در آن را مدد گرفته از عالم غيب و از مصاديق امدادهاى غيبى دانست[8]، چنانكه قرآن، اموال و فرزندان را از امدادهاى الهى دانسته است (اسراء/17،6)؛ ولى اين تركيب اصطلاحاً به معناى مددهاى غيبى ويژه در زندگى بشر است.[9]
با توجه به اينكه كمكهاى ويژه الهى بهرغم غير عادى بودن، به اسباب طبيعى مستند است و از سوى ديگر معجزات و كرامات نيز مستند به سببهاى طبيعى غير عادى است[10] مناسب است تفاوت آنها روشن شود. به نظر مىرسد مهمترين ويژگىِ جداكننده معجزات پيغمبران و كرامات اوليا از امدادهاى غيبى اين است كه گرچه هردو به اذن خدا و وساطت نيروهاى غيبى و اسباب طبيعى غير عادى انجام مىگيرد؛ ولى در معجزه و كرامت خود شخص نقش اصلى دارد؛ اما در امداد غيبى شخص چنين نقشى ندارد و در حالى كه اميدش از همهجا قطع شده مدد الهى از او دستگيرى مىكند.
تعبير «امداد غيبى» در قرآن بهكار نرفته؛ ولى آيات متعددى به امدادهاى غيبى الهى اشاره كرده است؛ مانند: فرستادن سپاه نامرئى (احزاب/33،9)، يارى با فرشتگان (آلعمران/3،124 ـ 125)، ايجاد آرامش در دلهاى مؤمنان (توبه/9،26)، ايجاد هراس در دلهاى دشمنان (آلعمران/3،151)، فرستادن بادهاى ويرانگر (احزاب/33،9)، كم جلوه دادن لشكر دشمن (انفال/8 ،44)، فرستادن لشكر پرندگان (فيل/105، 3)، برهم زدن نقشههاى دشمنان (انفال/8 ،18) و ... .
از مهمترين مصداقهاى امداد غيبى كمكهاى ويژه پنهانى است كه از طرف خدا در جنگهاى صدر اسلام به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و مؤمنان رسيده است، به طورى كه 40 آيه بدان اختصاص يافته است.[11] آيات ديگرى نيز اين كمكها را در قالب «هدايتبخشى»، «حكمتافكنى»، «توفيقيابى»، «حفظ و نگهدارى از گناه» و غير آنها مطرح كرده است.
سنت بودن امداد غيبى:
گروهى از آيات قرآن كه به كمكهاى ويژه خدا اشاره كرده است به عنوان وعده تخلفناپذير الهى بر وقوع حتمى آنها تأكيد مىكند[12]: «و كانَ حَقـًّا عَلَينا نَصرُ المُؤمِنين» (روم/30،47) برخى گفتهاند: ظاهر آيه، يارى شدن مؤمنان در دنياست؛ ولى اين گفته صحيح نيست، زيرا اولا چيزى ظاهر آيه را مقيد نمىسازد و ثانياً برخى از روايات عموميت آن را نسبت به دنيا و آخرت تأييد مىكند.[13] آيه 51 غافر/40 از حمايت مؤكد خدا از پيامبران خويش و پيروان آنها سخن مىگويد: «اِنّا لَنَنصُرُ رُسُلَنا والَّذينَ ءامَنوا فِىالحَيوةِ الدُّنيا ويَومَ يَقومُ الاَشهـد» و خداوند در آيات 171 ـ 172 صافّات/37 يارى كردن رسولان از جانب خودش را قطعى دانسته: «ولَقَد سَبَقَت كَلِمَتُنا لِعِبادِنَا المُرسَلين * اِنَّهُم لَهُمُ المَنصورون» و آن را به صورتهاى گوناگون تأكيد كرده است؛ مانند: «كَتَبَ اللّهُ لاََغلِبَنَّ اَنَا ورُسُلى» (مجادله/58 ،21)در اثبات امدادهاى غيبى و سنت بودن آن و پيروزى پيامبران توجه به انواع عذابهايى كه خدا بر مكذبان رسولانش در گذشته فرو فرستاده، كفايت مىكند[14]:«ثُمَّ اَرسَلنا رُسُلَنا تَترًا كُلَّ ما جاءَ اُمَّةً رَسولُها كَذَّبوهُ فَاَتبَعنا بَعضَهُم بَعضـًا وجَعَلنـهُم اَحاديثَ فَبُعدًا لِقَوم لا يُؤمِنون» (مؤمنون/23،44)
تقاضاى پيامبران الهى نسبت به اينگونه امدادها هم بر اهميت تأثير كمكهاى ويژه خدا گواهى مىدهد، و هم بر وجود آنها دلالت دارد. قرآن اين درخواست را از زبان نوح(عليه السلام)، لوط(عليه السلام)طالوت و يارانش و همچنين رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) و مؤمنان نقل مىكند. آيه 9 انفال/8 ، درخواست كمك از سوى پيامبر و مسلمانان در جنگ بدر* را نقل مىكند: «اِذ تَستَغيثونَ رَبَّكُم فَاستَجابَ لَكُم اَنّى مُمِدُّكُم بِاَلف مِنَ المَلَـئِكَةِ مُردِفين»در پارهاى از روايات آمده است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) نيز با مسلمانان در يارى خواستن از خدا همصدا بود و مىگفت: پروردگارا! وعدهاى را كه به من دادهاى تحقق بخش. خدايا، اگر اين گروه مؤمنان نابود شوند، پرستش تو از زمين برچيده خواهد شد.[15] آيه 214 بقره/2 اين درخواست را روش مستمر تاريخى پيغمبران الهى و امتهاى آنان مىشناساند: «اَم حَسِبتُم اَن تَدخُلوا الجَنَّةَ ولَمّا يَأتِكُم مَثَلُ الَّذينَ خَلَوا مِن قَبلِكُم مَسَّتهُمُ البَأساءُ والضَّرّاءُ وزُلزِلوا حَتّى يَقولَ الرَّسولُ والَّذينَ ءامَنوا مَعَه مَتى نَصرُ اللّهِ اَلا اِنَّ نَصرَ اللّهِ قَريب»
گويا اين يك سنت الهى و رمز تربيت و تكامل است كه همه امتها بايد در كوره سخت حوادث قرار گرفته و آبديده شوند و همچون فولاد از كوره به درآيند، و براى حوادث مهمتر و دشوارتر آماده شوند.[16] مشكلات، چنان امتهاى پيامبران پيشين را احاطه مىكرده كه پيامبران با آنها همصدا شده، مىگفتند: پس يارى خدا كجاست؟![17]
جمله «اَلا اِنَّ نَصرَ اللّهِ قَريب» سخن خدا[18] و بدين معناست كه خدا به وعدهاش جامه عمل مىپوشاند و آنها را از كمكهاى ويژه خويش بهرهمند مىسازد، چنانكه خواسته پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)و مسلمانان را در جنگ بدر اجابت كرد و فرشتگان امدادگر را به ياريشان فرستاد.
گفتنى است كه گرچه امدادهاى غيبى سنتى الهى است، ولى سنّت ديگر خدا بر جريان داشتن كارها براساس علل و اسباب طبيعى عادى است: «أبى اللّه أن يجرى الأشياء إلاّ بالأسباب» ؛ همچنين سنّت* خدا بر اين قرار گرفته كه جز در موارد استثنايى و خاص، عوامل غير عادى را جايگزين اسباب عادى نكند. مؤمنان رزمنده بدون بهرهمندى از تجهيزات نظامى و بدون جنگيدن در ميدان نبرد پيروز نمىشوند: «واَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّة ومِن رِباطِ الخَيلِ» (انفال/8 ، 60)؛ ولى در عين حال ممكن است عوامل مادى و عادى نتواند چنان كه بايد كارساز شود، يا به تنهايى براى شكست جبهه باطل كافى نباشند، و پيروزى دشمن هم براى دين و مسلمانان خطرات جدّى و فراوان داشته باشد. در چنين مواردى معمولا امدادهاى غيبى بهره آدميان مى شود.
براساس آيه 214 بقره/2 جمعى مىپنداشتند عامل اصلىِ ورود به بهشت فقط اظهار ايمان به خداست، آن هم بدون رنج و ناراحتى و دشمنان را هم خدا نابود خواهد ساخت: «اَم حَسِبتُم اَن تَدخُلوا الجَنَّةَ ولَمّا يَأتِكُم مَثَلُ الَّذينَ خَلَوا مِن قَبلِكُم مَسَّتهُمُ البَأساءُ والضَّرّاءُ وزُلزِلوا حَتّى يَقولَ الرَّسولُ والَّذينَ ءامَنوا مَعَه مَتى نَصرُ اللّهِ اَلا اِنَّ نَصرَ اللّهِ قَريب» قرآن در برابر اين پندار باطل به سنّت دائمى خدا اشاره كرده است كه پيشينيان نيز به سختيهاى فراوانى دچار شدند، به طورى كه پيامبر و آنها كه بدو گرويده بودند گفتند: پس يارى خدا كى خواهد رسيد؟ جمله «مَتى نَصرُ اللّهِ» از سوى پيامبران و گروندگان به آنها زمانى گفته مىشد كه سختيها به آخرين درجه مىرسيد، و به معناى اعتراض يا ترديد درباره كمك الهى نيست، بلكه تقاضا و انتظار است، ازاينرو به دنبال آن خداوند به آنها بشارت مىداد كه: «اِنَّ نَصرَ اللّهِ قَريب» [19]
افزون بر اين، معمولا هنگامِ هجوم سختيها و يورش دشمنان است كه مؤمنان آزموده مىشوند. «خبّاب بن ارت» گويد: از آزار مشركان به پيامبر شكايت بردم. فرمود: امّتهايى كه پيش از شما بودند، در فشار انواع گرفتاريها قرار مىگرفتند، تا آنجا كه بعضى از آنها را با ارّه دو نيم مىكردند؛ ولى اين فشارها هرگز آنها را از دين خدا منصرف نمىكرد.[20]
براساس آيهاى ديگر آنقدر گروههاى سركش مخالفت خود با پيامبرانشان را ادامه مىدادند كه از ايمان آوردن آنها نوميد مىگشتند، حتى گمان مىكردند كه گروه اندك مؤمنان نيز به آنها دروغ گفتهاند، و چنين احساسى بدانها دست مىداد كه در مسير دعوتشان تنها هستند[21]: «حَتّى اِذا استَيـَسَ الرُّسُلُ وظَنّوا اَنَّهُم قَد كُذِبوا جَـاءَهُم نَصرُنا ...» (يوسف/12،110) در اين هنگام كه اميدشان از همه جا بريده مىشد يارى خدا و پيروزى فرا مىرسيد.
مصاديق امداد غيبى:
بسيارى از آيات قرآن بيانگر اين مطلب است كه امدادهاى غيبى بيشتر در جنگ ظهور و تجلى كرده است. در قرآن به مصاديق گوناگونى از امداد غيبى اشاره شده است:1. فرستادن سپاه ديده نشدنى:
قرآن در سه مورد از فرستادن لشكرهايى نامرئى ياد مىكند و آنها را يارى دهندگان سپاه توحيد مىداند. (توبه/9،26 ، 40؛ احزاب/33،9)[22]تعبير قرآن در دو مورد «جُنودًا لَم تَرَوها» و در يك مورد «بِجُنود لَم تَرَوها» است. جنود جمع «جند» به معناى «گروه و جمع فشرده و سخت» است، كه از «جَنَد» به معناى زمين سختِ داراى سنگ گرفته شده و سپاه را به سبب فشرده بودن «جُند» گفتهاند.[23] برخى هم گفتهاند كه بر تجمّع و يارى دلالت دارد.[24]
آيه 40 توبه/9 به وضع مخاطرهآميز پيامبر در غار ثور كه دشمن در يك قدمى او بود اشاره كرده و يارى وى را با سپاه ديده نشدنى يادآور شده است: «اِلاّ تَنصُروهُ فَقَد نَصَرَهُ اللّهُ اِذ اَخرَجَهُ الَّذينَ كَفَروا ثانِىَ اثنَينِ اِذ هُما فِى الغارِ اِذ يَقولُ لِصـحِبِهِ لا تَحزَن اِنَّ اللّهَ مَعَنا فَاَنزَلَ اللّهُ سَكينَتَهُ عَلَيهِ واَيَّدَهُ بِجُنود لَم تَرَوها» برخى از مفسران سپاه ديده نشدنى را در اين آيه «فرشتگان» دانستهاند[25]؛ ولى در تعيين مصداق فرشتگان بين آنها اختلاف است؛ برخى آنها را فرشتگان مأمور نگهدارى از آن حضرت در سفر هجرت* دانستهاند.[26] برخى ديگر گفتهاند: منظور فرشتگان يارى دهنده پيامبر و مسلمانان در جنگهاى پس از هجرت است.[27] طبرسى نيز از بعضى نقل كرده كه آنها، فرشتگانِ مأمور به دعا براى حضرت بودهاند.[28]
بعضى سپاه ديده نشدنى را شامل غير فرشتگان نيز دانسته، و نيروهايى را كه از حسّ بشر بيرون است به آن افزودهاند.[29]
در روايتى آمده است: به فرمان خداوند درختى در دهانه غار روييد، به طورى كه چهره رسولاكرم(صلى الله عليه وآله) را پوشانيد. عنكبوتى نيز مأمور شد تا در جلو دَرِ غار تارهايى بدواند و سرانجام، كبوترانى وحشى بر تخم گذاردن در قسمت جلوى غار مأمور شدند.[30]
مجموع اين عوامل، دشمن را كه در يك قدمى دستگيرى حضرت بود، از ورود به غار منصرف كرد، با آنكه مطمئن بودند كه تا آنجا آمده و به جاى ديگرى نرفته است.
در جنگ احزاب* دشمنان اسلام اعم از مشركان، يهود و ساير نيروها يك ماه شهر مدينه را محاصره كردند، به طورى كه مسلمانان ناچار به ماندن در شهر و كندن خندق در اطراف آن شدند. تعبير قرآن از اين موقعيّت خطرناك و آزمون دشوار ابتلا و تزلزل شديد است: «هُنالِكَ ابتُلِىَ المُؤمِنونَ وزُلزِلوا زِلزالاً شَديدا» (احزاب/33، 11) در چنين حالى كه چشمهاى رزمندگان مسلمان خيره و جانشان به گلوگاه رسيده و گمانهاى خاصى درباره خدا پيدا كرده بودند، پيامبر(صلى الله عليه وآله)از خداوند كمك خواست.[31] در پى آن امدادهاى غيبى به يارى آنان آمد كه از مهمترين آنها لشكرهاى نامرئى بود: «فَاَرسَلنا عَلَيهِم ريحـًا وجُنودًا لَم تَرَوها» (احزاب/33،9)
در جنگ حنين دشمن به پيروزى موقّت رسيده و مسلمانان جنگجو از گرد پيامبر پراكنده شدند، و نزديك بود كه دستاوردهاى چند ساله نبى اكرم(صلى الله عليه وآله)و مسلمانان بر باد رود؛ ليكن باز هم امدادهاى غيبى و از جمله آنها سپاه نامرئى، آنان را نجات بخشيد[32]: «ثُمَّ اَنزَلَ اللّهُ سَكينَتَهُ عَلى رَسولِهِ و عَلَى المُؤمِنينَ و اَنزَلَ جُنودًا لَم تَرَوها وعَذَّبَ الَّذينَ كَفَروا وذلِكَ جَزاءُ الكـفِرين» (توبه/9، 26)
2. يارى با فرشتگان:
روشنترين و مهمترين مصداق كمكهاى ويژه الهى آمدن فرشتگان امدادگر به يارى پيامبر و مسلمانان در جنگهاى صدر اسلام است. گرچه خدا در جنگهاى فراوانى مسلمانان را يارى كرد: «لَقَد نَصَرَكُمُ اللّهُ فى مَواطِنَ كَثيرَة» (توبه/9،25)؛ ولى در آياتى به حضور فرشتگان امدادگر تصريح كرده است و اگر در مورد عبارت «جُنودًا لَم تَرَوها» جاى تفسير آن به همه نيروهاى پنهان هستى باشد؛ ليكن مراد از «مَلـئِكَةِ» بىترديد فقط فرشتگان است.به گفته بيشتر مفسران، يارى فرشتگان كه در آيات آمده، مربوط به بدر و اُحُد است؛ ليكن اگر آيات مربوط به لشكرهاى نامرئى را هم به آنها بيفزاييم، نبردهاى احزاب، حنين و جنگ با يهود بنىقريظه را نيز در برمىگيرد.
آيات 123 ـ 125 آلعمران/3 به نصرت* سپاهيان اسلام در نبرد بدر به وسيله فرشتگان تصريح كرده است:«ولَقَد نَصَرَكُمُ اللّهُ بِبَدر واَنتُم اَذِلَّةٌ فَاتَّقوا اللّهَ لَعَلَّكُم تَشكُرون * اِذ تَقولُ لِلمُؤمِنينَ اَلَن يَكفِيَكُم اَن يُمِدَّكُم رَبُّكُم بِثَلـثَةِ ءالـف مِّنَ المَلـئِكَةِ مُنزَلين * بَلى اِن تَصبِروا وتَتَّقوا ويَأتوكُم مِن فَورِهِم هـذا يُمدِدكُم رَبُّكُم بِخَمسَةِ ءالـف مِنَ المَلـئِكَةِ مُسَوِّمين» اين آيات پس از شكستِ مسلمانان در اُحُد نازل شد. آنجا كه دشمن مشرك خواست با تهاجمى دوباره اساس حكومت پيامبر(صلى الله عليه وآله) در مدينه را ويران كند.[33] در آن لحظات سخت با نزول آيات فوق و ابتكار بىنظير رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)(فرمان عمومى به آماده شدن همه نيروها حتى مجروحان براى پيكار با دشمن و حركت از مدينه)[34] مسلمانان روحيه و نيرويى تازه گرفته و مجدّداً آماده پيكار با مشركان شدند. دشمنان نيز با مشاهده اين حركت به وحشت افتاده و به تصور اينكه لشكرى تازهنفس از مدينه عازم جنگ شده وادار به عقبنشينى و بازگشت به شهر خود شدند.[35] آيات سوره آلعمران اصل ماجرا را بيان كرده؛ ليكن چگونگى و شرح فرود آمدن فرشتگان يارىبخش را آيات 7 ـ 15 انفال/8 عهدهدار است. آيه نهم اين سوره استغاثه به خداوند و اجابت آن را از سوى خدا به صورت امداد فرشتگان در جنگ بدر يادآور شده است: «اِذ تَستَغيثونَ رَبَّكُم فَاستَجابَ لَكُم اَنّى مُمِدُّكُم بِاَلف مِنَالمَلَـئِكَةِ مُردِفين» اين درگيرى، اولين درگيرى مسلمانان با كافران بود و به سبب عواملى مانند عدم توازن نيروها و چند برابر بودن دشمن، اصرار آنان بر نجات، اموالى كه در كاروان ابوسفيان داشتند و كينههاى عميق آنان نسبت به پيامبر و اسلام، مرحله سختى پيش آمده بود، ازاينرو در آيه بالا لفظ «استغاثه» بهكار رفته است . اين واژه معمولا در جايى بهكار مىرود كه خطرِ گرفتار شدن در چنگ دشمن احساس شود. پيامبر دست به دعا برداشت و گفت: خدايا اگر مسلمانان كشته شوند كسى كه در زمين تو را بندگى كند نخواهد ماند.[36]
در اين هنگام خداوند دعاى آن حضرت را مستجاب كرده و فرمود: شما را به 1000 فرشته يارى مىكنم؛ فرشتگانى كه به وصف «مُرْدِف» از آنها ياد مىكند. آنها فرشتگانى بودند كه فرشتگان ديگر را در رديف خويش سوار كرده بودند.[37]براى اين وصف معانى ديگرى نيز در تفاسير آمده است: فرشتههايى كه پى در پى به يارى مسلمانان شتافتند[38] يا فرشتگانى كه فرمانده و فرمانبر بودند كه فرماندهان را «مُرْدِف» و فرمانبرداران را «مُرْدَف» گويند. البته ظاهر لفظ «مردف» همان معناى نخست است كه بسيارى از مفسران[39] و نيز اهل لغت آوردهاند[40] و براساس آن، به اين پرسش نيز پاسخ داده مىشود كه چرا در سوره آلعمران شمار فرشتگان امدادگر 3000 ولى در اين آيات 1000 نفر آمده است، زيرا مردِفين 1000 نفر بودند و 2000 فرشته ديگر پشت سر آنان قرار داشتند.
برخى معتقدند كه اين فرشتگان همراه پيامبر در جنگ شركت داشتهاند[41]؛ ولى به نظر مىرسد كه آنان فقط براى تقويت روحى مسلمانان و تضعيف مشركان آمده بودند[42]، زيرا اولا از آيات قرآن نيز همين نظر استفاده مىشود: «و ما جَعَلَهُ اللّهُ اِلاّ بُشرى لَكُم ولِتَطمَئِنَّ قُلوبُكُم بِهِ»
(آلعمران/3،126 و نيز انفال/8 ،10) ثانياً اگر فرشتگان، جنگاوران دشمن را كشته باشند فضيلتى براى لشكر اسلام در اين باره نمىماند. ثالثاً كتب تاريخى شمار كشتههاى بدر و كشندگان آنها را ثبت كرده و هيچ نامى از كشنده ناشناختهاى نيامده است. اين حقيقت وقتى آشكارتر مىگردد كه به قدرت فرشتهها نيز توجه كنيم و بدانيم كه يكى از آنان براى نابود كردن دنيا كفايت مىكند، چنانكه جبرئيل(عليه السلام) با پرى از بالهاى خويش شهرهاى قوم لوط را نابود كرد.[43]
3. آرام كردن دلهاى مؤمنان:
واژه «سكينه» در آرامش قلب بهكار مى رود و بر عدم اضطراب و تشويشِ انسان در كارها و ايستادگى در برابر حوادث پيچيده و مشكل دلالت دارد.[44]سكينه يك حالت فوق العاده روحى و موهبتى الهى است، كه انسان در پرتو آن مشكلترين حوادث را هضم، و با وجود مشكلات، در خود احساس آرامش* مىكند. اين آرامش ممكن است جنبه عقيدتى داشته و تزلزل اعتقاد را برطرف سازد يا جنبه عملى داشته باشد و به انسان شكيبايى و ثبات قدم بخشد.[45]
خداوند در لحظات حساس جنگ (توبه/9،26) يا زمان مخفى شدن رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)در غار و احتمال برخورد وى با دشمنانى كه به قصد كشتن وى آمده و تا مرز دستگيرى او پيش رفته بودند و بدين جهت نيز همراه يا همراهان وى به شدّت دچار هراس شده بودند، با ايجاد آرامش كامل در قلب آن حضرت، او را يارى كرد.
نه تنها پيامبر اسلام، بلكه همه پيغمبران خدا از اين موهبت الهى برخوردار بودهاند.[46]
مؤمنان نيز، به لحاظ بهرهمندى از گوهر ايمان در ميدانهاى پرخطرى همچون صحنههاى كارزار بدان يارى مىشدند (توبه/9،26؛ فتح/48، 18، 26) و بالاتر اينكه قرآن سبب پيروزى اهل ايمان و شكست دشمنان را فرستادن آرامش بر قلب آنها دانسته است[47]، چنانكه در بنىاسرائيل تابوت را وسيله سكينه و آرامش آنها قرار داده و همراه داشتن آن را در جنگها سبب غلبه آنان بر دشمنانشان دانسته است: «اِنَّ ءايَةَ مُلكِهِ اَن يَأتِيَكُمُ التّابوتُ فيهِ سَكِينَةٌ مِن رَبِّكُم» (بقره/2،248)[48]
از مهمترين ميدانهاى كارزار كه مسلمانان در آن تا آستانه شكست پيش رفتند و خطر بزرگى متوجه آنان شد، جنگ حنين* بود كه جز اندكى ساير مجاهدان از گِرد آن حضرت پراكنده شدند و از ميدان گريختند. در اين برهه خطرناك بود كه خداوند با ايجاد آرامش در قلب پيامبر و مؤمنان، بدانان روحيهاى دوباره بخشيد و آنان را نجات داد: «ثُمَّ اَنزَلَ اللّهُ سَكينَتَهُ عَلى رَسولِهِ و عَلَى المُؤمِنينَ ...»(توبه/9،26)[49]
4. خواب كوتاه و سبك:
برخى از آيات قرآن امدادهاى غيبى الهى را در قالب خوابهاى كوتاهمدت و سبك بيان مىكند: «اِذ يُغَشّيكُمُ النُّعاسَ اَمَنَةً مِنه» (انفال/8 ،11) برخى مفسران گفتهاند: قرآن كريم ضمن بيان اينگونه امدادها آن را سبب امن و آسايش و از بين رفتن ترس مسلمانان مىداند، زيرا تا هنگامى كه در خواب* هستند اثر ترس از ايشان منتفى است و چون بيدار شوند شادابى و نشاطى دارند كه به صاحبش شجاعت بخشيده و فكر ترس را از سر وى بيرون مىكند. آيه مذكور بيانگر اين امداد الهى در جنگ بدر است كه شامل حال همه مسلمانان شده است.[50] همين امداد در جنگ احد نيز درباره برخى از ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله)آمده است: «ثُمَّ اَنزَلَ عَلَيكُم مِن بَعدِ الغَمِّ اَمَنَةً نُعاسـًا يَغشى طَـائِفَةً مِنكُم» (آلعمران/3،154)برخى گفتهاند: گرچه هر خوابى از جانب خداست؛ ولى تفاوت اين خواب و تأكيد بر آن بدين جهت است كه از يك سو مسلمانان از جهات گوناگونى از جمله كمى شمار آنان و فراوانى دشمن، ابزار و ادوات جنگى گسترده مشركان، تشنگى زياد و ... دچار ترس شده بودند و از سويى ديگر هرگز خواب به چشمان انسان هراسناك نمىآيد؛ ولى اگر بخوابد ترس او از بين مىرود، بنابراين، خداوند اين خواب را بر مسلمانان غالب كرد تا ترس آنان از بين رفته و اطمينان قلب يابند، به ويژه اينكه اين خواب يكباره و براى همه مسلمانان حاصل شده كه نشان خارق العاده بودن آن است و همين از عوامل پيروزى مسلمانان در جنگ بدر شد.[51]
5 . نزول باران:
از ديگر امدادهاى غيبى الهى كه در جنگ بدر به يارى مسلمانان آمد نزول باران* بود: «و يُنَزِّلُ عَلَيكُم مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُم بِهِ و يُذهِبَ عَنكُم رِجزَ الشَّيطـنِ ولِيَربِطَ عَلى قُلوبِكُم و يُثَبِّتَ بِهِ الاَقدام» (انفال/8 ،11) به گفته مفسران در جنگ بدر لشكر قريش قبل از مسلمانان به چاههاى بدر رسيده، آنجا را تصرف كردند، به طورى كه مسلمانان ناگزير شدند در سرزمينى خشك فرود آيند كه شنهاى روان مانع از حركت آنان مىشد. در چنين حالى از يك سو ترس از كثرت دشمنان و فراوانى ادوات و تجهيزات جنگى آنان و از سوى ديگر مشكلات حركت در چنين سرزمينى همراه با گرد و غبارهايى كه ازآن ايجاد مىشد و نيز تشنگى باعث شده بود كه مسلمانان در تنگنا قرار بگيرند. شيطان نيز در فرصت پيش آمده به وسوسه آنان پرداخته، آنان را بيم نابودى داد. در اين هنگام امدادهاى الهى به سراغشان آمد و با نزول باران راه نفوذ وسوسههاى شيطان بسته شد. از بركات باران اين بود كه شنهاى روان در زير پاى آنان محكم شده و بركههاى آب پديد آمد كه با آن رفع تشنگى و تطهير كردند. از ديگر بركاتش اين بود كه دلهاى مؤمنان را به همديگر پيوند داد و آنها را به يكديگر نزديك ساخت و ثابت قدم گردانيد.[52]6 . ايجاد هراس در دلهاى دشمنان:
ايجاد هراس و رعب در دل دشمنان از كمكهاى ويژه خداست كه 4 بار در قرآن از آن ياد شده است و همه آنها درباره شرايط دشوار جنگ و جهاد است. منظور از رعب اين است كه بر اثر شدت ترس*، انسان نااميد شود و احساس كند كه راه رهايى از گرفتارى كه به آن دچار گشته وجود ندارد.[53] برخى نيز رعب را حالتى دانستهاند كه بر اثر آن آرامش به طور كلّى از انسان گرفته مىشود.[54] قرآن در بيان نجات معجزهگونه مسلمانان پس از شكست آنها در احد از افكندن رعب در دل كافران خبر داده است: «سَنُلقى فى قُلُوبِالَّذينَ كَفَروا الرُّعبَ ...» (آلعمران/3، 151) اگر در آن شرايط دشوار اين هراس بر دل دشمنان افكنده نمىشد، آنها به مدينه هجوم آورده، نظام اسلامى را با خطرى جدّى روبهرو مىكردند؛ ليكن در حالى كه چنين تصميمى داشتند، ناگهان هراس عجيبى در دلهايشان افتاد كه باعث شد به صورت لشكرى شكست خورده به مكه باز گردند.[55] به عقيده برخى مفاد اين آيه وعدهاى نيكو از جانب خداست به اينكه مسلمانان را با لشكر ترس يارى مىكند[56] و خدا اين وعده را قطعى ساخته، بدان جامه عمل پوشانيد.[57]در جنگ بدر نيز خداوند براساس وعده خويش سپاه ترس را يك باره و ناگهانى بر قلب دشمن چيره ساخت[58]:«سَاُلقى فى قُلوبِ الَّذينَ كَفَروا الرُّعبَ ...» (انفال/8 ،12)، بهگونهاى كه ارتش انبوه و نيرومند قريش روحيه خويش را باخته و گروهى از آنان از درگيرى با مسلمانان وحشت داشتند. بىترديد اين هراسافكنى در دل دشمن از اسباب مهم پيروزى سپاه اسلام بود.[59] همين امر در جنگ با يهود بنىقريظه نيز باعث تسليم و شكست آنها شد:«و قَذَفَ فى قُلوبِهِمُ الرُّعبَ» (احزاب/33،26)[60] در جنگ با يهود بنىنضير نيز خداوند چنان ترسى بر قلبهاى دشمنان افكند كه فرصت هرگونه حركت را از آنان گرفت و خانههاى خود را با دست خود ويران مىكردند[61]: «و قَذَفَ فى قُلوبِهِمُ الرُّعبَ يُخرِبونَ بُيوتَهُم بِاَيديهِم واَيدِى المُؤمِنينَ ...» (حشر/59 ،2) آنان از رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)مىخواستند كه به دور ساختن آنها از وطن اكتفا كند و آنان را نكشد. بدون شك اين، امدادى الهى براى پيامبر و مؤمنان رزمنده بود.[62]
در رواياتى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) براى خود چند ويژگى برشمرده كه از جمله آنها يارى شدن به وسيله هراسافكنى خدا در دل دشمنان است[63]: «... نُصِرت بالرعب».
7. فرستادن بادهاى ويرانگر:
برخى از آيات قرآن به بادهايى اشاره دارد كه در بعضى جنگها، مؤمنان به آن يارى شده و در شكست دشمنان مؤثر افتاده است. آيه 9 احزاب/33 ضمن برشمردن باد* به عنوان امدادگر ويژه غيبى، به مؤمنان فرمان مىدهد كه به ياد نعمتهاى خدا باشند: «يـاَيُّها الَّذينَ ءامَنوا اذكُروا نِعمَةَ اللّهِ عَلَيكُم اِذ جاءَتكُم جُنودٌ فَاَرسَلنا عَلَيهِم ريحـًا» اين آيه درباره برهه حسّاس جنگ خندق است كه طوفانى سهمگين و ناگهانى به يارى مسلمانان شتافت و خيمه و خرگاه دشمن را درهم ريخت.[64]سرعت اين باد به اندازهاى بود كه ديگهاى غذايشان را سرنگون و طنابهاى خيمهها را پاره مىكرد. برخى مفسران از اين باد ويرانگر كه خدا به كمك لشكر اسلام فرستاد، به «باد صبا» تعبير كردهاند.[65]
به نقلى پيامبر فرمودند: « نُصِرت بالصبا ...».[66] نكتهاى كه به خوبى ثابت مىكند كه وزيدن اين باد مانند بادهاى عادى نبوده، بلكه امداد غيبى محسوب مىشود، اين است كه در محل وزيدن آن لشكر اسلام نيز حضور داشت، و بين آنها و لشكر دشمن به جز يك خندق فاصلهاى نبود، با اين حال، طوفان فقط به لشكر احزاب لطمه وارد ساخت و كمترين آسيبى به مسلمانان وارد نشد. شدّت و سرعت باد به قدرى بود كه ترس بر دشمن چيره شد و وادار به فرار شدند.[67] پس از وزش اين باد سركرده مشركان، ابوسفيان به آنها گفت: اين باد هيچ چيزى را براى ما نمىگذارد.[68]
طوفانى كه در جنگ احزاب به يارى مسلمانان آمد، هم تند بود و هم سرد، آن هم در شبى سرد و هوايى زمستانى، و بدين جهت نه اسباب جنگ آنها باقى ماند، و نه خود مىتوانستند در آنجا بمانند.[69]
برخى گفتهاند كه بادهاى ويرانگرى كه در اين آيه آمده، قسمتى از لشكر خداست كه ديده مىشود، چنانكه لشكرهايى نيز دارد كه ديده نمىشود و ازاينرو در آيه، «جُنودًا لَم تَرَوها» را بر جمله «فَاَرسَلنا عَلَيهِم ريحـًا» عطف كرده است.[70]
8 . كم جلوه دادن لشكر دشمن:
از چيزهايى كه در تقويت روحى جنگجويان در ميدان جنگ اثر به سزايى دارد، احساس كمشمار بودن نيروى دشمن است. در اولين جهاد تهاجمى مسلمانان در جنگ بدر همين عامل، به يارى مسلمانان آمد و آنها كه شمارشان فقط 313 نفر بود و از ابزار و آلات جنگى محدودى برخوردار بودند، توانستند با روحيهاى بالا بر دشمن انبوه خويش بتازند و آنان را شكست دهند. آيات 43 ـ 44 انفال/8 به اين مهم پرداخته و از اين كمك ويژه الهى خبر مىدهد. در آغاز خداوند در عالم رؤيا دشمنان را به پيامبر(صلى الله عليه وآله)كم نشان داد: «اِذ يُريكَهُمُ اللّهُ فى مَنامِكَ قَليلاً»بهگونهاى كه اگر آنها را با همان شمار فراوان براى آن حضرت جلوهگر مىساخت، سپاه اسلام به سستى و سپس اختلاف مىگراييد: «... ولَو اَرَئِكَهُم كَثيرًا لَفَشِلتُم و لَتَنـزَعتُم فِى الاَمرِ ولـكِنَّ اللّهَ سَلَّمَ اِنَّهُ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدور» پيامبر اسلام اين رؤيا را براى لشكر باز گفت و اين كار باعث بالا رفتن روحيه آنها شد.[71] اين رؤيا نعمتى الهى بود تا هراس مسلمانان را بزدايد و آنان را در برابر دشمن شجاع گرداند.[72]برخى بر اين اعتقادند كه نه در خواب بلكه در بيدارى دشمن را در ديدگاه پيامبر كم نشان داد؛ ولى حق آن است كه هم در خواب (انفال/8 ، 43) و هم در بيدارى آنان را كم جلوهگر ساخت[73]، زيرا آيه بعد به كم جلوه دادن به هنگام درگيرى تصريح كرده است: «واِذ يُريكُموهُم اِذِ التَقَيتُم فى اَعيُنِكُم قَليلاً» (انفال/8 ،44) و اين مسئله سبب تجديد روحيه مسلمانان و آمادگى بيشتر آنها براى كارزار شد.
نشانههايى وجود دارد كه دستكم گروهى از مسلمانان، اگر از كم و كيف واقعى دشمن باخبر بودند، تن به درگيرى نمىدادند؛ ولى چون خدا اراده كرده بود تا اين جهاد رقم بخورد و مسلمانان به پيروزى رسند، دشمن را در خواب و بيدارى به رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) و مسلمانان كم نشان داد.[74] از سوى ديگر، دشمن كه با تصرف خداوند، مسلمانان را كمشمار مىديد و از روحيه بالا و ايمان آنان آگاه نبود لشكر اسلام را دستكم گرفت، چنانكه ابوجهل مىگفت: ياران محمد(صلى الله عليه وآله)به اندازه خوراك يك شترند، بدين جهت نه از مكه كمك خواستند و نه از همه نيروى خويش براى رويارويى با مسلمانان بهره بردند: «و يُقَلِّلُكُم فى اَعيُنِهِم لِيَقضِىَاللّهُ اَمرًا كانَ مَفعولاً» (انفال/8 ،44) پايان اين ماجرا نيز جز پيروزى مسلمانان و شكست و فرار مشركان نبود.[75]
9. فرستادن لشكر پرندگان:
قصه اصحاب* فيل كه در قرآن سورهاى را به خود اختصاص داده، بيانگر مصداق ديگرى از كمكهاى ويژه الهى در قالب لشكرى از پرندگان است كه با سنگريزههايى كه با خود حمل مىكردند سپاه بزرگ ابرهه را نابود ساختند. آنگاه كه ارتش ابرهه با فيل سواران خود، به قصد نابودى كعبه به مكه آمدند، عبدالمطلب دست در حلقه خانه كعبه برد و از خداى خانه در برابر هجوم آنان يارى طلبيد و در حالى كه مردم مكه از ترس به كوهها پناه برده بودند ناگهان فرزندش به وى نزديك شده و گفت: ابرى سياه از سوى درياى سرخ به سوى مكه مىآيد. عبدالمطلب با خرسندى گفت: اى قريشيان، به خانههاى خويش باز گرديد كه يارى خدا بهره شما شده است. در اين هنگام پرندگانى همانند پرستو به طرف مكه آمده و با سنگريزهها لشكر بزرگ ابرهه را نابود ساختند و خانه خدا از آسيب آنها در امان ماند: «واَرسَلَ عَلَيهِم طَيرًا اَبابيل * تَرميهِم بِحِجارَة مِن سِجّيل * فَجَعَلَهُم كَعَصف مَأكول» (فيل/105، 3 ـ 5) بر اثر اهميت اين حادثه سال وقوع آن را «سال فيل» ناميدند و سرآغازِ تاريخ عرب شناخته شد.[76]10. بازداشتن از گناه:
امداد غيبى خدا گاهى به شكل نجات انسان از ورطه گناه، محقق مىشود، آن هم در لحظات حساسى كه همه زمينهها و اسباب[77] براى گرفتار آمدن در دام گناه فراهم شده است، چنانكه اين امداد درباره حضرت يوسف*(عليه السلام)تحقق يافت: «ولَقَد هَمَّت بِهِ وهَمَّ بِها لَولا اَن رَءا بُرهـنَ رَبِّهِ» (يوسف/12،24) برهان رب در آيه چندگونه تفسير شده است؛ از جمله اينكه مقصود از آن يك نوع كمك خدايى بود كه در پاسخ به شايستگيهاى آن حضرت بهره وى شد و او را از گناه رهايى بخشيد.[78] پس از اين آيه باز هم خداوند نجات يوسف(عليه السلام)را از گناهكارى، به خويش نسبت مىدهد: «كَذلِكَ لِنَصرِفَ عَنهُ السّوءَ والفَحشاءَ اِنَّهُ مِن عِبادِنَا المُخلَصين» (يوسف/12،24) عبارت «اِنَّهُ مِن عِبادِنَا المُخلَصين» بيانگر اين است كه اينگونه كمكهاى ويژه الهى كه در لحظات طوفانى گناه بهره انسانها مىشود، ويژه يوسف(عليه السلام)نيست و هركس كه در زمره بندگان خالص خدا قرار گيرد شايسته چنين لطف و موهبتى خواهد بود.[79]11. تقويت دل:
هنگامى كه جاسوسان فرعون در پى يافتن نوزاد مادر موسى(عليه السلام) و كشتن او بودند، و او مأموريت يافت تا آن طفل شيرخوار را به امواج نيل سپارد، در بحرانى روحى هر لحظه بيم آن مىرفت كه فريادى زند، و آنان را از وجود موسى*(عليه السلام)خبردارسازد، ليكن خداوند دل وى را محكم ساخت: «لَولا اَن رَبَطنا عَلى قَلبِها لِتَكونَ مِنَ المُؤمِنين» (قصص/28،10)منظور از ربط قلب در اين آيه، تقويت دل مادر موسى(عليه السلام)است تا به وحى الهى ايمان داشته و اين حادثه بزرگ را تحمل كند، و بداند كه وعده خدا در زمينه نگهدارى و بازگرداندن موسى(عليه السلام)به وى حق است.[80]
اين تعبير درباره اصحاب* كهف نيز آمده است. آنان در جامعهاى مىزيستند كه بر ابراز عقايد توحيدى خود قادر نبودند: «و رَبَطنا عَلى قُلوبِهِم» (كهف/18،14) خداوند دلهايشان را استحكام بخشيد، و در نتيجه با قدرت و شهامت برپا خاستند و نداى توحيد سر دادند.[81] در شرايط دشوار جنگ بدر نيز خداوند با فرستادن باران در زمانى كه لشكر اسلام سخت به آن نياز داشت، دلهاى آنان را محكم ساخت: «... و يُنَزِّلُ عَلَيكُم مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُم بِهِ و يُذهِبَ عَنكُم رِجزَ الشَّيطـنِ ولِيَربِطَ عَلى قُلوبِكُم ...» (انفال/8 ،11)[82]
12. الهام:
القاى مطالبى از جانب خدا بر قلب انسان كه او را به انجام دادن يا ترك كارى برمىانگيزد الهام است.[83]در مواردى الهام* به لفظ «وحى» در قرآن آمده است، چنان كه مادر موسى(عليه السلام) در لحظاتى بحرانى و ترسناك كه از كشته شدن فرزند خويش بيمناك و قدرت تصميمگيرى او كاهش يافته بود، «الهام قلبى» به ياريش آمد. الهامى كه او را بهكارى خطرناك فرا مىخواند؛ ولى با اين همه احساس آرامش مىكرد، زيرا به وى الهام مىشد كه نترس و اندوهگين نباش. ما حتماً موسى(عليه السلام) را به تو باز مىگردانيم[84]: «واَوحَينا اِلى اُمِّ موسى اَن اَرضِعيهِ فَاِذا خِفتِ عَلَيهِ فَاَلقيهِ فِى اليَمِّ ولا تَخافى و لا تَحزَنى اِنّا رادّوهُ اِلَيكِ و جاعِلوهُ مِنَ المُرسَلين» (قصص/28، 7)
درباره حواريان عيسى(عليه السلام) نيز لفظ وحى بهكار رفته است: «و اِذ اَوحَيتُ اِلَى الحَوَارِيّينَ اَن ءَامِنوا بى و بِرَسولى» (مائده/5 ، 111) امام باقر(عليه السلام)در تفسير اين آيه مراد از وحى را الهامى دانستهاند كه به حواريان شد[85] و مفادش اين بود كه به خدا و رسول او ايمان آورند. آنان نيز به اين دعوت پاسخ مثبت دادند.[86]
درباره حضرت يوسف مىفرمايد: هنگامى كه برادران وى تصميم گرفتند او را در چاه قرار دهند ما به او وحى كرديم كه تو آنها را از اين امر آگاه خواهى ساخت: «فَلَمّا ذَهَبوا بِهِ واَجمَعوا اَن يَجعَلوهُ فى غَيـبَتِ الجُبِّ واَوحَينا اِلَيهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِاَمرِهِم هـذا وهُم لا يَشعُرون» (يوسف/12، 15) گرچه برخى از اهل تفسير وحى را در اين آيه همان وحىِ نبوت گرفتهاند[87]؛ امّا به قرينه آيه «ولَمّا بَلَغَ اَشُدَّهُ ءاتَينـهُ حُكمـًا و عِلمـًا» (يوسف/12، 22) بايد گفت كه مراد از آن الهامى بوده كه در آن شرايط بحرانى و در تنهايى و ژرفاى چاه به يوسف شد تا بداند تنها نيست و نگهدارى دارد، ازاينرو نور اميد بر دلش تابيد، و تاريكيهاى نوميدى را از جان وى زدود.[88] در موارد ديگرى نيز واژه وحى به معناى الهام بهكار رفته است؛ مانند 86 نحل/16 و 5 زلزال/99.[89]
برخى محققان بر اين باورند كه منشأ اكتشافات بزرگ تاريخ، و نيز نظريههاى علمى تحول آفرين در دنياى علم، الهاماتى است كه به صاحبان اين نظريهها و اكتشافات مىشود، و اين را از مصاديق امدادهاى غيبى دانستهاند.[90]
13. جارى ساختن حكمت بر دل لقمان:
خداوند به لقمان حكمت عطا كرد: «ولَقَد ءاتَينا لُقمـنَ الحِكمَةَ» (لقمان/31، 12) حكمت چندگونه تفسير شده است؛ از جمله شناخترازهاى جهان هستى و آگاهى از حقايق.[91]برخى از مفسّران در ضمن آوردن روايتى طولانى به تبيين چگونگى اعطاى حكمت لقمان حكيم پرداختهاند.[92]14. توفيق انجام دادن نيكيها:
آيه 73 انبيا/21 ضمن بر شمردن برخى از ويژگيهاى گروهى از پيامبران مىفرمايد: انجام دادن كارهاى نيك را به آنها وحى كرديم: «و اَوحَينا اِلَيهِم فِعلَ الخَيرتِ»برخى گفتهاند: مراد از وحى در اين آيه ممكن است وحى تشريعى و همچنين وحى تكوينى به معناى توفيق انجام دادن كارهاى نيك باشد.[93] برخى ديگر اعتقاد دارند اين وحى، نوعى امداد غيبى بود كه آنان را به سوى كارهاى شايسته مىكشاند.[94]15. فرود آمدن سفره آسمانى و غذا يا ميوه بهشتى:
دست كم در 4 مورد قرآن به اين حقيقت پرداخته شده است:الف. درباره مريم(عليها السلام) مىفرمايد: هرگاه زكريا در محراب بر مريم* وارد مىشد رزقى را نزد او مىيافت. حضرت مريم در پاسخ اين سؤال كه اين رزق از كجاست مىگفت از نزد خداست: «كُلَّما دَخَلَ عَلَيها زَكَرِيا المِحرابَ وَجَدَ عِندَها رِزقـًا قالَ يـمَريَمُ اَنّى لَكِ هـذا قالَت هُوَ مِن عِندِ اللّهِ اِنَّ اللّهَ يَرزُقُ مَن يَشاءُ بِغَيرِحِساب» (آلعمران/3، 37) درباره منظور از رزق در اين آيه اختلاف است؛ برخى آن را غذايى ويژه مىدانند كه بوى خوشى از آن استشمام مىشد.[95] بعضى هم آن را انواع غذاهايى دانستهاند كه در آن زمان يافت نمىشد.[96] برخى اعتقاد دارند كه ميوههاى تابستانى در فصل زمستان و عكس آن بوده است.[97]
روايات فراوانى مراد از رزق را در آيه بالا، نوعى ميوه بهشتى مىداند كه در غير فصل آن، نزد مريم(عليها السلام)حاضر مىشده و اين به لطف خدا و امداد غيبى بوده است. شواهدى در خود آيه، اين تفسير را تقويت مىكند؛ مانند نكره آوردن واژه «رزق» و پاسخ مريم(عليها السلام) به زكريا كه اين روزى از سوى خداست، و نيز شگفتى زكريا(عليه السلام)از ديدن اين حادثه و تقاضاى فرزند در همان لحظه از خداوند.[98]
برخى مفسران نيز اين واقعه را دليل بر سر زدن كرامت از اوليا دانسته و مريم(عليها السلام) را از جمله اين انسانها دانستهاند كه از اين قاعده مستثنا نيست.[99]
ب. بهرهمندى بنىاسرائيل از غذايى آسمانى كه آيات 57 بقره/2؛ 160 اعراف/7 و 80 طه/20 از آن خبر مىدهد. آنان در دوران سرگردانى در صحراى سينا: «قالَ فَاِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَيهِم اَربَعينَ سَنَةً يَتيهونَ فِىالاَرضِ» (مائده/5 ، 26) از گناه و نافرمانى خدا، پشيمان گشته و از خداوند خواستند تا بار ديگر نعمتهاى خود را بر آنان ارزانى دارد. خداوند در اين باره مىفرمايد: «منّ» و «سلوى» بر شما نازل كرديم: «و ظَـلَّلنا عَلَيكُمُ الغَمامَ واَنزَلنا عَلَيكُمُ المَنَّ والسَّلوى» (بقره/2، 57) درباره مراد از «منّ» و سلوى» در بين مفسران اختلاف است؛ برخى 6 معنا براى آن ذكر كردهاند؛ از جمله اينكه «منّ» نوعى خوردنى شبيه برف بوده كه از آسمان بر بنى*اسرائيل فرود مىآمده است.[100]
اين نكته هم شايان توجه است كه، فروفرستادن اين غذا، به مدت 40 سال، آن هم در بيابان و به مقدار كافى براى آنها، امرى غير عادى است.
ج. فرود آمدن غذاى آسمانى، بر ياران نزديك حضرت عيسى(عليه السلام) كه در آيات 112 ـ 115 مائده/5 آمده است. حواريان آن را از عيسى(عليه السلام)درخواست كردند، و عيسى(عليه السلام) هم آن را از خداى خويش تقاضا كرد. اين تقاضا پذيرفته شد و آنها از سفره غذاى آسمانى بهرهمند گشتند. البته در اين مورد گرچه لطف خدا و امداد غيبى او در فرود آمدن سفره آسمانى نقش داشته؛ ولى مىتوان اين را معجزهاى از حضرت عيسى(عليه السلام)دانست، بر خلاف دو مورد پيشگفته كه فرود آمدن غذاهاى آسمانى با واسطه و درخواست پيامبرى صورت نگرفته است.
د. باردار شدن مريم(عليها السلام)؛ آنگاه كه مريم(عليها السلام)به لحاظ شرايط دشوار جسمى و روحى آرزوى مرگ كرد: «يــلَيتَنى مِتُّ قَبلَ هـذا وكُنتُ نَسيـًا مَنسيـّا» (مريم/19، 23) چنين ندا آمد: «اَلاّ تَحزَنى قَد جَعَلَ رَبُّكِ تَحتَكِ سَريـّا * وهُزّى اِلَيكِ بِجِذعِ النَّخلَةِ تُسـقِط عَلَيكِ رُطَبـًا جَنيـّا» (مريم/19، 24) اينكه با تكان دادن درخت خشكيده خرما، خرمايى تازه از آن فرو ريزد امرى غير عادى است كه جز با امداد الهى امكانپذير نيست. گرچه مفسّران در اينجا اختلاف كردهاند و عدّهاى آن را معجزه زكريا(عليه السلام)[101] و گروهى نيز آن را از «ارهاصات» يا معجزات مقدّماتى و پيش درآمد نبوت حضرت عيسى(عليه السلام) دانستهاند؛ ليكن حقيقت آن است كه اين كار غير عادى با كمك ويژه الهى محقّق شده است[102]، افزون بر اين جوى آبى نيز كه براساس برخى روايات ناگهان براى مريم(عليها السلام) ايجاد شد: «قَد جَعَلَ رَبُّكِ تَحتَكِ سَريـّا» (مريم/19، 24) از امور غير عادى است كه با امداد غيبى، تحقق يافته است.
16. شرح صدر:
از موهبتهاى بزرگ الهى كه با لطف خاص او نصيب انسان مىشود، شرح صدر يا توسعه روح انسان[103] و به تعبيرى ديگر توسعه ظرفيت معنوى انسان است. شرح* صدر مقابل «ضيق صدر» است، كه در آيه 97 حجر/15 آمده است:«و لَقَد نَعلَمُ اَنَّكَ يَضيقُ صَدرُكَ بِما يَقولون» هيچ پيامبر يا رهبر بزرگى بدون اين ويژگى توان تحمّل سختيها را نخواهد داشت و آنكس كه رسالتش از همه بزرگتر است (مانند نبى اكرم(صلى الله عليه وآله)) بايد از شرح صدرى افزونتر از ديگران هم برخوردار باشد و خداوند اين هديه معنوى را به وى ارزانى داشت: «اَلَم نَشرَح لَكَ صَدرَك» (شرح/94،1) و اين بزرگترين هديه الهى به آن حضرت بود.[104] حالات و رفتارهاى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)در برخورد با مشكلات و حوادث پيچيده دوران حياتش نشان مىدهد كه ظرفيت معنوى و قدرت تحمل وى نه امرى عادى، بلكه تأييدى الهى و ربّانى بوده است.[105] برخى مفسران اين آيه را به معناى ظاهرى آن گرفته و گفتهاند كه در كودكى قلب پيامبر(صلى الله عليه وآله) توسط فرشتهها با شكافتن سينه وى بيرون آورده و شست و شو داده شد و سپس با علم و رأفت و رحمت پُر گشت.[106] برخى ديگر گفتهاند: منظور، قلب جسمانى نيست، بلكه اشاره به امدادهاى الهى، از نظر روحى و تقويت عزم و اراده آن رسول خدا و پاكسازى وى از هرگونه نقص اخلاقى و وسوسه شيطانى است.[107] اين مطلب را روايتى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)تأييد مىكند.[108]17. تأييد به روح القدس:
برخى از پيامبران، به وسيله روح القدس تأييد و يارى شده و كارهايى بزرگ و گاه خارق عادت از آنها سر مىزده است، چنان كه عيسىابن مريم(عليها السلام) با تأييد روحالقدس* در گهواره با مردم سخن گفته است: «اِذ اَيَّدتُكَ بِروحِ القُدُسِ تُكَلِّمُ النّاسَ فِى المَهدِ ...» (مائده/5 ،110)18. رهايى بخشيدن از گرفتارى و عذاب:
اينگونه كمكهاى ويژه الهى را در مورد پيامبرانى همچون موسى، ابراهيم، يونس و برخى ديگر از پيامآوران آسمانى(عليهم السلام) به ويژه پيامبر خاتم(صلى الله عليه وآله)مىيابيم. در اين رابطه قرآن بيشتر با واژگانى برگرفته از لفظ «نجات» سخن گفته است، چنانكه درباره رهايى موسى بن عمران(عليه السلام) از ميان امواج سهمگين و خروشان نيل مىفرمايد: «واَنجَينا موسى ومَن مَعَهُ اَجمَعين * ثُمَّ اَغرَقنَا الأخَرين»(شعراء/26، 65)«يونس*»(عليه السلام) نيز بر اثر رها كردن قوم خويش در دريا گرفتار نهنگى بزرگ شد كه وى را بلعيد. او در آن زندان ترسناك و در آن تاريكيهاى متراكم، خدا را خواند و تقاضاى فريادرسى كرد. خداوند نيز با كمك ويژه خود، او را از آن وضعيت خطرناك نجات بخشيده و اندوه وى را زدود: «فَاستَجَبنا لَهُ ونَجَّينـهُ مِنَ الغَمِّ»(انبياء/21، 88)
آيه 58 هود/11 هم درباره رها ساختن حضرت هود(عليه السلام)است: «ولَمّا جاءَ اَمرُنا نَجَّينا هودًا والَّذينَ ءامَنوا مَعَهُ بِرَحمَة مِنّا ونَجَّينـهُم مِن عَذاب غَليظ» هنگام فرود آمدن عذاب سخت الهى بر گروهى كه هود*(عليه السلام)مأمور هدايتشان بود، خداوند خود و مؤمنان همراه او را به مكان امن و آرامى برد، چنانكه پيش از فرا رسيدن طوفان، كشتى نجات نوح* آماده بود و پيش از آنكه شهرهاى لوط(عليه السلام)درهم كوبيده شود، شب هنگام، لوط* پيامبر و شمار اندكى از ياران با ايمان وى به فرمان خدا آن شهر را ترك كردند.[109] با تعبيرى نزديك به آنچه در آيه پيشگفته آمده در آيات 67 و 94 هود/11 از نجات حضرت صالح* و ديگرى حضرت شعيب*(عليهما السلام) نيز سخن رفته است.
افزون بر اينها، برخى از آيات، رهايى مردم حجاز را از وضع نابسامان و خطرناكى كه داشتند، بيان كرده و كمكهاى خدا در اين زمينه و نعمت بزرگ اسلام و رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) را به آنان يادآورى مىكند: «واذكُروا نِعمَتَ اللّهِ عَلَيكُم اِذ كُنتُم اَعداءً فَاَلَّفَ بَينَ قُلوبِكُم فَاَصبَحتُم بِنِعمَتِهِ اِخونـًا وكُنتُم عَلى شَفا حُفرَة مِنَ النّارِ فَاَنقَذَكُم مِنها»(آلعمران/ 3، 103)
خداى سبحان در اين آيه، الفت دادن دلهاى آنان را به خود نسبت داده و با اين تعبير به معجزه اجتماعى دين خدا اشاره كرده است؛ يعنى ايجاد دوستى و برادرى ميان مردمى كه به اندك بهانهاى سالها به جنگ و خونريزى مىپرداختند از راههاى عادى ممكن نبود؛ ولى در سايه لطف خدا و يارى او در سالهايى اندك، ممكن شد.[110]
19. خنثا كردن نقشههاى دشمنان:
خداوند در پارهاى ازموارد، برهم زدن نقشههاى دقيق و حيله گرانه دشمنان راه حق را به خود نسبت مىدهد، و در شكست دادن آنها دست غيبى را مؤثر مىداند: «اِنَّهُم يَكيدونَ كَيدا * واَكيدُ كَيدا»(طارق/86 ، 14 ـ 15)كيد دشمنان پيامبر همان نقشههاى آنها براى مبارزه با آن حضرت و آيين اوست؛ مانند تبليغات بر ضدّ قرآن، محاصره اقتصادى، تهمتها و سخنان ناشايست درباره وى و قرآن، و شكنجه و آزار مسلمانان.[111] خداوند فرموده است: من هم در برابر حيلهگريهاى آنان چارهجويى مىكنم. گفته شده كه مراد از كيد خدا در اين آيه، همان لطفهايى است كه شامل حال رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و مؤمنان كرده، و دشمنان را غافلگير و در نتيجه، كوشش آنان را بىثمر كرد و توطئههايشان را درهم شكست.[112]
درباره نقشههاى نمروديان برضدّ ابراهيم*(عليه السلام)نيز فرمود: آنها مىخواستند تا با نقشهاى خطرناك وى را نابود كنند؛ ليكن با يارى خدا كه نتيجهاش سالم ماندن آن پيامبر بزرگ در كام امواج آتش بود، كارهاى آنان در جهت خاموش ساختن نور حق به زيان خودشان و به نفع ابراهيم(عليه السلام)تمام شد[113]: «و اَرادوا بِهِ كَيدًا فَجَعَلنـهُمُ الاَخسَرين» (انبياء/21،70) برخى مفسّران گفتهاند: مردم 40 روز براى برافروختن آتش هيزم تهيّه مىكردند، به طورى كه وقتى آنها را به آتش كشيدند خود نيز توان نزديك شدن به آن را نداشتند و ناگزير ابراهيم را با منجنيق به سوى آن پرتاپ كردند[114]؛ ولى به فرمان خدا آتش سرد و سلامت شد: «قُلنا يـنارُ كونى بَردًا وسَلـمـًا عَلى اِبرهيم»(انبياء/ 21 ، 69)
آيه 18 انفال/8 نيز كمكهاى ويژه غيبى به مسلمانان و شكست دشمنان در جنگ بدر را يادآورى مىكند: «ذلِكُم واَنَّ اللّهَ موهِنُ كَيدِ الكـفِرين»در دو جاى ديگر قرآن هم آمده است كه تكذيب كنندگان را فرصت مىدهم، زيرا تدبير من سخت استوار است. (اعراف/7، 183؛ قلم/68 ،45) پيامبرى كه شايد بيش از ديگر پيامبران با ياريهاى ويژه الهى، جانش حفظ شد، رسولاكرم(صلى الله عليه وآله)است. در آيه 9 يس/36 آمده است كه در پيش رو و در پشت سر كافران سدّى قرار داديم و چشمانشان را پوشانديم، ازاينرو نمىبينند: «و جَعَلنا مِن بَينِ اَيديهِم سَدًّا ومِن خَلفِهِم سَدًّا فَاَغشَينـهُم فَهُم لا يُبصِرون»جمعى از مفسّران گفتهاند: آيه بالا در مورد ابوجهل يا مردى از طايفه بنىمخزوم يا قريش نازل شده كه چندين بار قصد جان پيامبر را كردند؛ ولى خداوند هر بار به صورتى غير عادى وى را از گزند دشمنان نگه داشت و در آن لحظه حساسى كه آنها مشرف بر كشتن وى مىشدند، چشمانشان نمىديد يا قدرت حركت از آنان گرفته مىشد.[115] در رواياتى آمده است كه زمانى كه گروهى از قريش عزم نابودى پيامبر(صلى الله عليه وآله) را داشتند، وقتى نزديك او شدند، خداوند با ايجاد تاريكى از پشت سر و نيز پيش روى آنها باعث شد كه آن حضرت را نبينند.[116]
در آيه 27 جنّ/72 هم به گماشته شدن مراقبانى براى رسولان الهى تصريح كرده است: «فَاِنَّهُ يَسلُكُ مِن بَينِ يَدَيهِ ومِن خَلفِهِ رَصَدا»گروهى از مفسّران بر اين عقيدهاند كه مراد از رصد، فرشتگان مأمور حفظ جان رسول خدا(صلى الله عليه وآله)از بديها و نقشههاى دشمنان است[117]؛ ولى برخى ديگر گفتهاند: رصد به افراد گروه نگهبان گفته مىشود و مراد از آن در آيه بالا فرشته هايى است كه خداوند بدانها مأموريت داده كه اصالت وحى را پس از تحقق آن، از اسبابى كه آنرا خدشهدار مىكند نگهبانى كنند.[118]
برخى نوشتهاند: يكى از مشركان چون پيغمبراكرم(صلى الله عليه وآله) را تنها يافت بر وى مسلط شد و با شمشير قصد جان او كرد؛ امّا خداوند با كمك خويش و به صورتى غير عادى او را حفظ كرد.[119] آيه 11 مائده/5 به اين واقعه مربوط دانسته شده است: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اذكُروا نِعمَتَ اللّهِ عَلَيكُم اِذ هَمَّ قَومٌ اَن يَبسُطوا اِلَيكُم اَيدِيَهُم فَكَفَّ اَيدِيَهُم عَنكُم واتَّقوا اللّهَ وعَلَى اللّهِ فَليَتَوَكَّلِ المُؤمِنون»
در شأن نزول آيه «اَرَءَيتَ الَّذى يَنهى * عَبدًا اِذا صَلّى» (علق/96، 9 ـ 10) نيز آوردهاند كه ابوجهل در حالى كه پيامبر در سجده بود قصد كشتن وى را داشت؛ ليكن در همان لحظاتى كه به وى نزديك شده بود، ناگهان عقب نشست و با دستش گويا چيزى را از خود دور مىكرد. و چون سبب را از وى پرسيدند گفت: ناگهان ميان خودم و محمد(صلى الله عليه وآله)خندقى از آتش ديدم و پر و بالهايى مشاهده كردم. پيامبر(صلى الله عليه وآله) هم در اين مورد فرمودند: سوگند به خدايى كه جانم در دست اوست اگر به من نزديك شده بود، فرشتگان خدا بدنش را پارهپاره مىكردند.[120]
20. فرزنددار شدن:
فرزنددار شدن زكرياى پيامبر در دوران كهولت در حالى كه همسر وى نيز در دوران پيرى به سر مىبرد و در جوانى نيز نازا بود، از امدادهاى غيبى است، ازاينرو هنگامى كه به زكريا*(عليه السلام)بشارت فرزندى به نام يحيى داده شد، با شگفتى گفت: من چگونه صاحب فرزند خواهم شد، در حالى كه پيرى به سراغ من آمده و همسرم نازاست: «رَبِّ اَنّى يَكونُ لى غُلـمٌ وقَد بَلَغَنِىَ الكِبَرُ وامرَاَتى عاقِرٌ» (آلعمران/3، 40) و پاسخ شنيد كه بدينگونه خداوند هر كارى بخواهد مىكند: «كَذلِكَ اللّهُ يَفعَلُ ما يَشاء» (آلعمران/3،40) و بدين سان زكريا(عليه السلام)كه اسباب عادى را براى رسيدن به فرزند مساعد نمىديد با لطف خدا و كمك ويژه او به آن دست يافت. درباره تولد عيسى(عليه السلام) نيز آمده است كه فرشتگان به مريم(عليها السلام)بشارت فرزندى به نام عيسى(عليه السلام)دادند. وى شگفت زده پرسيد: من چگونه صاحب فرزند خواهم شد، در حالى كه بشرى با من تماس نداشته است: «رَبِّ اَنّى يَكونُ لى وَلَدٌ و لَم يَمسَسنى بَشَرٌ» (آلعمران/3، 47) آنها پاسخ دادند: خداوند اينگونه هرچه را بخواهد مىآفريند؛ هنگامى كه چيزى را مقرر بدارد فقط به آن مىگويد: باش، آن نيز فوراً موجود مىشود: «كَذلِكِ اللّهُ يَخلُقُ ما يَشاءُ اِذا قَضى اَمرًا فَاِنَّما يَقولُ لَهُ كُن فَيَكون»(آلعمران/3، 45 ـ 47) شگفتى مريم(عليها السلام)طبيعى بود، زيرا هر موجودى با علل و اسباب عادى خود، پا به عرصه وجود مىگذارد؛ ليكن خداوند با بيان اينكه، «كار پروردگار چنين است، او هرچه بخواهد مىآفريند. چون بهكارى فرمان دهد فقط مىگويد: باش، پس مىشود» به شگفتى مريم(عليها السلام)پايان داد[121] زيرا نظام جهان را خود پديد آورده و محكوم فرمان اوست و هرگاه بخواهد مىتواند آن را دگرگون ساخته و به وسيله اسباب غير عادى موجودى بيافريند.در قصه ابراهيم(عليه السلام) نيز وقتى فرشتهها وى و همسر پير او را به آمدن فرزندى به نام «اسحاق» بشارت دادند، ساره كه با توجه به سنّ زياد خويش از اين پيشامد نوميد بود با لحنى همراه با شگفتى گفت: آيا من داراى فرزند مىشوم، در حالى كه زنى پير هستم و شوهرم مردى پير و اين چيز عجيبى است: «يـوَيلَتى ءَاَلِدُ واَنا عَجوزٌ وهـذا بَعلى شَيخـًا اِنَّ هـذا لَشَىءٌ عَجيب»(هود/11، 72) ولى فرشتگان در پاسخ گفتند: «قالوا اَتَعجَبينَ مِن اَمرِ اللّهِ رَحمَتُ اللّهِ وبَرَكـتُهُ عَلَيكُم اَهلَ البَيتِ اِنَّهُ حَميدٌ مَجيد»(هود/11،73)[122]
موارد ياد شده گزارشى قرآنى از پارهاى از امدادهاى غيبى بود كه به مرحله وقوع رسيده است؛ ولى از برخى آيات كه متضمن وعده مشروط خدا نسبت به امدادهاى خاص اوست مىتوان وقوع امدادهاى غيبى را در شرايط ويژهاى براى گروههاى خاصى استفاده كرد، چنان كه در مورد مؤمنان و صالحان وعده داده شده است كه خداوند محبت آنها را در دل ديگران قرار مىدهد: «اِنَّ الَّذينَ ءامَنوا وعَمِلواالصّــلِحـتِ سَيَجعَلُ لَهُمُ الرَّحمـنُ وُدّا»(مريم/19، 96) آيه 39 طه/20 همين نوع امداد غيبى را وسيلهاى براى حفاظت موسى(عليه السلام)معرفى مىكند[123]: «وَ اَلقَيتُ عَلَيكَ مَحَبةً مِنى ...» رواياتى نيز اين مطلب را طرح كرده است.[124]
نمونه ديگر تأييد مؤمنان به وسيله روحى از جانب خداست[125]: «اُولـئِكَ كَتَبَ فى قُلوبِهِمُ الايمـنَ واَيَّدَهُم بِروح مِنهُ ...»(مجادله/58 ، 22) به نظر برخى از مفسران، مؤمنان روحى ديگر افزون بر روح بشر دارند كه زندگى ديگرى از آن حاصل مىشود و قدرت و شعورى جديد مىآورد. اين نوع زندگى خاص كه آثار ويژهاى دارد ملازم با خوشبختى ابدى انسان، و منشأ آن هم ويژه و آن روح ايمان است.[126] در رواياتى نيز اين معنا تأييد شده است.[127]
استوار كردن گامهاى اهل جهاد از آشكارترين مصاديق امدادهاى غيبى و از ابزارهاى مهم پيروزىبخش است[128]:«اِن تَنصُرُوا اللّهَ يَنصُركُم و يُثَبِّت اَقدامَكُم»(محمّد/47،7) اين تثبيت، كنايه از دميده شدن روح شجاعت و تقويت قلبهاى اهل جهاد است.[129] بر اين اساس است كه ياران اندك طالوت در برابر انبوه بىشمار دشمن اينگونه دعا كردند: پروردگارا، شكيبايى را بر ما فرو ريز و قدمهاى ما را ثابت بدار و ما را بر جمعيت كافران پيروز گردان: «رَبَّنا اَفرِغ عَلَينا صَبرًا وثَبِّت اَقدامَنا وانصُرنا عَلَى القَومِ الكـفِرين» (بقره/2، 250)
گاهى دستگيرى و كمك خداوند اينگونه شامل حال انسان مىشود كه راههاى نيكبختى و خير در دنيا و آخرت[130]و راه رسيدن به خشنودى خود[131] را به او نشان مىدهد: «والَّذينَ جـهَدوا فينا لَنَهدِيَنَّهُم سُبُلَنا واِنَّ اللّهَ لَمَعَ المُحسِنين»(عنكبوت/29، 69) بيشتر مفسران جهاد در اين آيه را عام و شامل كارزار با دشمنان و مبارزه با شيطان و هواى نفس دانستهاند.[132]
نمونه ديگر، بشارتهاى ويژه فرشتگان به مؤمنان است: «... واَبشِروا بِالجَنَّةِ الَّتى كُنتُم توعَدون * نَحنُ اَولِياؤُكُم فِى الحَيوةِ الدُّنيا وفِى الأخِرَةِ» (فصّلت/41،30 ـ 31) در آيهاى ضمن وصف كردن اولياى خدا مىفرمايد: براى آنان در دنيا و آخرت بشارت است:«لَهُمُ البُشرى فِى الحَيوةِ الدُّنيا و فِى الأخِرَةِ» (يونس/10،64) ظاهر دو آيه فوق اين است كه ظرف اين خبرهاى خوش، زندگى دنيا و نيز جهان آخرت است[133]؛ اما برخى مفسران براساس برخى روايات اين امر را به وقت مردن اختصاص دادهاند.[134]
محتواى بشارتها امورى است كه باعث استمرار پايدارى و نيز آرامش آنها در اوج مشكلات مىشود و ازاينرو قرآن درباره اين مؤمنان مىفرمايد: از هيچ ستم و كاستنى (كاستن پاداش و كردار) نترسند: «فَلا يَخافُ ظُـلمـًا ولا هَضمـا» (طه/20،112)[135]
از ديگر امدادهاى غيبى خدا توفيق تشخيص حق از باطل است: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اِن تَتَّقوا اللّهَ يَجعَل لَكُم فُرقانـًا» (انفال/8 ، 29) فرقان چيزى است كه حق و باطل را از يكديگر جدا مىسازد[136] و چون اين روشنبينى بر اثر تقوا به مؤمن بخشيده مىشود[137] مىتوان آنرا از امدادهاى غيبى دانست. از آيه 282 بقره/2 نيز برمىآيد كه پرواپيشگى، اثرى عميق در فزونى علم و روشنبينى انسان دارد: «واتَّقوا اللّهَ ويُعَلِّمُكُمُ اللّهُ» همچنين مؤمنان در سايه پارسايى و كارهاى خوب، از كمكهاى ويژه خدا برخوردار شده و توفيق كارهاى خوب بيشترى را مىيابند: «فَاَمّا مَن اَعطى واتَّقى * و صَدَّقَ بِالحُسنى * فَسَنُيَسِّرُهُ لِليُسرى» (ليل/92، 5 ـ 7)
در آياتى از قرآن به تقواپيشگان و مؤمنان وعده رهايى از تنگناها داده شده است: «و مَن يَتَّقِ اللّهَ يَجعَل لَهُ مَخرَجـا» (طلاق/65 ، 2، 4) براساس اين آيات زمانى كه اهل تقوا در تنگنا قرار گيرند به طورى كه راه خروجى برايشان نماند خداوند به صورت غير عادى راه خروج و رهايى را برايشان فراهم مىسازد.[138]
برخى از مفسران با توجه به روايات، رهايى از تنگناها و مشكلات معنوى مانند گرفتار آمدن در امور شبههناك و نيز دشواريهاى هنگام مرگ و روز قيامت را هم مشمول اين آيه دانستهاند.[139]
يكى از امدادهاى غيبى الهى گشايش درهاى بركات و رحمتهاست كه با ايمان و تقوا بر انسان فرستاده مىشود:«ولَو اَنَّ اَهلَ القُرَى ءامَنوا واتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَيهِم بَرَكـت مِنَ السَّماءِ والاَرضِ»(اعراف/7، 96 و جنّ/72، 16) برخى گفتهاند: منظور از بركتهاى آسمانى، بركتهاى معنوى مانند اجابت دعا و از بركتهاى زمينى، بركتهاى مادى مانند باران است.[140] همين معنا درباره اهل كتاب نيز بيان شده است. (مائده/5 ، 66)
گاهى خداوند مؤمنان را با دليل و برهان يارى مىكند: «كَتَبَ اللّهُ لاََغلِبَنَّ اَنَا ورُسُلى اِنَّ اللّهَ قَوىٌّ عَزيز»(مجادله/58 ، 21) به اعتقاد برخى از مفسران، گستره غلبه و پيروزى شامل پيروزى از جهت برهان و از زاويه تأييد غيبى است.[141] برخى نيز يارى خداوند را در آيه «ويُحِقُّ اللّهُ الحَقَّ بِكَلِمـتِهِ ولَو كَرِهَ المُجرِمون» (يونس/10، 82) از نظر برهان دانستهاند.[142]
شرايط برخوردارى از امدادهاى غيبى:
گرچه مضمون بعضى آيات قرآن اين است كه خداوند به هركس بخواهد يارى مىدهد: «واللّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصرِهِ مَن يَشاءُ» (آلعمران/3،13)، «جَـاءَهُم نَصرُنا فَنُجِّىَ مَن نَشَـاءُ» (يوسف/12،110)، «بِنَصرِ اللّهِ يَنصُرُ مَن يَشاءُ» (روم/30،5)؛ ليكن با توجه به اينكه خواست خدا حكيمانه است[143] ضوابط و شرايطى براى برخوردارى از كمكهاى ويژه الهى وجود دارد، چنان كه در قرآن به طور آشكار شرايطى را براى آن آورده است. شايان گفتن است كه هر آنچه شرط امداد دانسته شده، شرط هر امداد غيبى نيست، بلكه برخى از آنها متعلق به امداد خاصى است. شايد بتوان حدود 20 شرط براى امدادهاى غيبى برشمرده كه مهمترين آنها بدين شرح است:1. ايمان:
نخستين شرط برخوردارى از امدادهاى الهى ايمان است. بدين لحاظ در چند جاى قرآن وقتى از يارى و دستگيرى خدا و نجاتبخشى او سخن رفته مؤمنان را مشمول اين لطف خاص دانسته است: «و كانَ حَقـًّا عَلَينا نَصرُ المُؤمِنين» (روم/30،47)، «ثُمَّ نُنَجّى رُسُلَنا والَّذينَ ءامَنوا كَذلِكَ حَقـًّا عَلَينا نُنجِ المُؤمِنين» (يونس/10، 103)، «اِنّا لَنَنصُرُ رُسُلَنا والَّذينَ ءامَنوا ...»(غافر/40،51) اين وعدهاى به نوع مؤمنان است.[144] آنجا هم كه سخن از تهديد و مجازات است، براى اينكه چنين توهم نشود كه خشك و تر با هم مىسوزند، به نجات دادن مؤمنان تصريح شده است: «قُل فَانتَظِروا اِنّى مَعَكُم مِنَ المُنتَظِرين * ثُمَّ نُنَجّى رُسُلَنا والَّذينَ ءامَنوا» (يونس/10،102 ـ 103)[145]درباره امداد غيبى در قالب آرامش بخشى نيز مىفرمايد: «هُوَ الَّذى اَنزَلَ السَّكينَةَ فى قُلُوبِ المُؤمِنينَ» (فتح/48، 4) و نيز شرط گشايش رحمتها و بركات الهى (اعراف/7، 96)، تقويت و تأييد با روحى از جانب خدا (مجادله58/،22) و القاى محبت شخص در دل ديگران (مريم19/،96) را ايمان قرار مىدهد، همانطور كه در كمك دادن به وسيله سپاه نامرئى (توبه/9،26) و دل محكمى (قصص/28،10) و بشارت دادن (فصلت/41، 30 ـ 31) هم بر صفت «ايمان» تكيه مىكند.
2. پارسايى:
«يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اِن تَتَّقوا اللّهَ يَجعَل لَكُم فُرقانـًا ...»(انفال/8 ، 29) فرو فرستادن فرشتگان در جنگها (آلعمران/3، 124 ـ 125)، جارى ساختن حكمت بر دلها (بقره/2، 282)، خارج كردن انسان از تنگناهاى دنيوى و اخروى (طلاق/65 ، 2، 4)، بشارتهاى فرشتگان (فصّلت/41، 30 ـ 31) و بالاخره توفيق يابى در انجام نيكيها (ليل/92،5ـ 7) امدادهاى الهى است كه با وجود اين شرط جامه تحقق مىپوشد. در آيه «بَلى اِن تَصبِروا وتَتَّقوا ويَأتوكُم مِن فَورِهِم هـذا يُمدِدكُم رَبُّكُم بِخَمسَةِ ءالـف مِنَ المَلـئِكَةِ مُسَوِّمين» (آلعمران/3، 125) كه مربوط به جنگ احد است، شرطهايى را ذكر كرده كه از جمله آنها پارسايى است؛ ليكن چون اين شرطها محقق نشد، امداد غيبى خدا به 5000 فرشته نيز شامل حال مسلمانان نگشت.[146] اگر فرشتگان به كمك آنها مىآمدند، قسمت عمده لشكر پيامبر در اين نبرد، شكست نمىخوردند.[147] برخى مفسران اين آيه را درباره بدر دانستهاند؛ ليكن در مفاد آن كه مشروط كردن امداد غيبى در قالب فرود 5000 فرشته به سه شرط و از جمله پروا پيشگى است ترديدى ندارند.[148] در بخشيدن ميزان شناخت حق از باطل (انفال/8 ،29) نيز عنصر تقوا مطرح شده و تحقق آنها را بدان مشروط كرده است.3. پايدارى:
مدد غيبى در قالب فرود آمدن 5000 فرشته كه در آيه 125 آلعمران/3 آمده، مشروط به امورى و از جمله پايدارى است: «بَلى اِن تَصبِروا وتَتَّقوا ويَأتوكُم مِن فَورِهِم هـذا يُمدِدكُم رَبُّكُم بِخَمسَةِ ءالـف مِنَ المَلـئِكَةِ مُسَوِّمين» در آيه 34 انعام/6 روى سخن با پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)است و مقصود اين است كه ايشان نيز در برابر رد كنندگان رسالت و آزار و هجوم دشمنان لجوج و سرسخت، پايدار باشد و بداند كه براساس همين سنّت، از امدادهاى الهى و الطاف بىكران او بهرهمند و سرانجام بر همه آنها پيروز خواهد شد[149]: «ولَقَد كُذِّبَت رُسُلٌ مِن قَبلِكَ فَصَبَروا عَلى ما كُذِّبوا واوذوا حَتّى اَتـهُم نَصرُنا ...»دو آيه قرآن، استقامت را شرط برخوردارى از امدادهاى غيبى دانسته است: «اِنَّ الَّذينَ قالوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ استَقـموا تَتَنَزَّلُ عَلَيهِمُ المَلـئِكَةُ اَلاّ تَخافوا ولا تَحزَنوا واَبشِروا بِالجَنَّةِ الَّتى كُنتُم توعَدون» (فصّلت/41،30) استقامت، چنان كه راغب گفته، پيمودن راه راست بدون انحراف به چپ و راست است.[150]
برخى نيز آن را به معناى اعتدال دانستهاند[151]، بنابراين، تفاوت آن با «صبر» به خوبى روشن مىشود و اگر در رواياتى آن را به «روش ولايتى شيعه» تفسير كردهاند ازاينروست كه پذيرش ولايت و رهبرى امامان(عليهم السلام)ضامن بقا بر خطّ توحيد و روش اصيل اسلام و ادامه عمل صالح است.[152] در آيه 16 جنّ/72 نيز استقامت را شرط افزايش نعمتهاى مادّى، همچون باران دانسته است[153]: «و اَلَّوِ استَقـموا عَلَى الطَّريقَةِ لاََسقَينـهُم ماءً غَدَقـا»
4. جهاد:
تلاش و كوششى كه انسان را به زحمت زياد اندازد (جهاد)، راه رسيدن به هدايت الهى است: «والَّذينَ جـهَدوا فينا لَنَهدِيَنَّهُم سُبُلَنا ...» (عنكبوت/29،69) جهاد شامل مبارزه با دشمنان حق در ميدان كارزار، جنگ با هوا و هوس در ميدان جهاد با نفس، و جهاد* و تلاش در راه كسب علم و معرفت مىشود. بدون شك مجاهدان در اين عرصهها، مشمول امدادهاى غيبى در لباس «هدايت بخشى» خواهند شد.[154] در جايى ديگر قرآن شرط بهرهمندى از امداد غيبى را يارى خداوند (يارى دين) دانسته است: «اِن تَنصُرُوا اللّهَ يَنصُركُم ويُثَبِّت اَقدامَكُم» (محمّد/47، 7)[155] شايان ذكر است كه از جمله شرايط جهاد پاكى انگيزههاست: «والَّذينَ جـهَدوا فينا ...» (عنكبوت/29، 69)5 . مخلَص بودن:
قرآن كريم نجات يوسف(عليه السلام) را از دام گناه خطرناكى كه همسر عزيز مصر برايش گسترده بود، در سايه برگزيدگى مىداند: «كَذلِكَ لِنَصرِفَ عَنهُ السّوءَ والفَحشاءَ اِنَّهُ مِن عِبادِنَا المُخلَصين» (يوسف/12،24) و اين نشانه آن است كه خداوند بندگان خالص شده خويش را در اين بحرانها تنها نمىگذارد، بلكه با امدادهاى غيبى نجات مىدهد[156]؛ عبارت اخير آيه در مقام تعليل براى اين مدد الهى است.[157]هدف از امدادهاى غيبى:
بدون ترديد، كمكهاى ويژه الهى هدفهايى دارد، زيرا هيچ كار خداى حكيم بىهدف نيست. تقويت آيين حق و دين خدا (يونس/10، 103)، سرافكنده ساختن دشمنان حق و قطع ريشه آنها: «و جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذينَ كَفَروا السُّفلى» (توبه/9، 40)، يادآورى نعمتهاى خدا و شكرگزارى در برابر آنها (آلعمران/3،103)، توجّه به قدرت خدا و در نتيجه، رسيدن به آرامش روحى و اطمينان خاطر (توبه/9، 26 و 40) و نيز آزمايش مردم (بقره/2،214) از اهداف امدادهاى غيبى است. برخى در تفسير آيه «لِيَقطَعَ طَرَفـًا مِنَ الَّذينَ كَفَروا اَو يَكبِتَهُم فَيَنقَلِبوا خائِبين» (آلعمران/3، 127) گفتهاند: منظور اين آيه، بيان علت نهايى اينگونه كمكهاست، كه عبارت از تفرقه و جدايى ميان دشمنان است، حال يا ايمان مىآورند يا سركوب و سرافكنده شده و تهيدست و نوميد به عقب باز مىگردند، و با اين امدادها توحيد در دنياى شرك و كفر راه باز كرده و جاى مىگيرد.[158] برخى نيز درباره اصحاب فيل مىنويسند: در فرستادن سپاه پرندگان كه با سنگ ريزههاى خود لشكر بزرگ ابرهه و پيل سواران را نابود مىساختند، يادآورى بزرگى و قدرت خداوند و حقانيت آيين او مورد توجه بوده است[159]؛ چنانكه خداوند در مورد جنگ بدر و رويارويى مسلمانان با سپاه مشركان فرموده است: اراده خداوند احقاق حق و قطع دنباله كافران است: «و يُريدُ اللّهُ اَن يُحِقَّ الحَقَّ بِكَلِمـتِهِ ويَقطَعَ دابِرَ الكـفِرين» (انفال/8 ، 7) و به شكلى روشنتر در آيه 40 توبه/9، كه سخن از يارى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)در غار ثور است مىفرمايد: پس خدا آرامش خود را بر او فرو فرستاد و او را با سپاهى كه آنها را نمىديديد تأييد كرد و سخن آنها را كه كافر گشتند پستتر گردانيد و سخن خداست كه برتر است و خدا شكستناپذير و استوار كار است: «فَاَنزَلَ اللّهُ سَكينَتَهُ عَلَيهِ واَيَّدَهُ بِجُنود لَم تَرَوها وجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذينَ كَفَروا السُّفلى وكَلِمَةُ اللّهِ هِىَ العُليا واللّهُ عَزيزٌ حَكيم»منابع
الامالى، صدوق؛ بحار الانوار؛ البرهان فى تفسير القرآن؛ پرتوى از قرآن؛ تاريخ پيامبر اسلام؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم؛ تفسير البصائر؛ تفسير جوامع الجامع؛ تفسير راهنما؛ تفسير العياشى؛ تفسير القرآن العظيم، ابن كثير؛ التفسير الكبير؛ تفسير المراغى؛ تفسير المنار؛ تفسير من وحى القرآن؛ التفسير المنير؛ تفسير نمونه؛ تفسير نور الثقلين؛ جامع البيان عن تأويل آى القرآن؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ جهاد در قرآن؛ الدر المنثور فى التفسير بالمأثور؛ روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم؛ السيرة النبويه، ابن هشام؛ عوالى اللئالى؛ غزوة الاحزاب فى ضوء القرآن؛ فروغ ابديت؛ الفرقان فى تفسير القرآن؛ فى ظلال القرآن؛ قاموس قرآن؛ الكامل فى التاريخ؛ كشف الاسرار و عدة الابرار؛ لسان العرب؛ مجمع البيان فى تفسير القرآن؛ مجموعه آثار، استاد مطهرى؛ محاسن التأويل، قاسمى؛ المعجم الاحصائى لالفاظ القرآن الكريم؛ معجم مقاييس اللغه؛ مفردات الفاظ القرآن؛ مناقب آلابىطالب؛ المنجد فى اللغه؛ منشور جاويد (تفسير موضوعى)؛ الميزان فى تفسير القرآن؛ نبردهاى محمد(صلى الله عليه وآله)؛ النهاية فى غريب الحديث والاثر.محمد حسن ناصحى
[1]. التحقيق، ج 11، ص 52 ، «مدّ».
[2]. مفردات، ص 763، «مدّ».
[3]. النهايه،ج4،ص307؛ لسانالعرب، ج13، ص50ـ51، «مدد»؛ قاموس قرآن، ج 6، ص 242.
[4]. مفردات، ص 763، «مدّ».
[5]. التحقيق، ج 11، ص 52 ، «مدّ».
[6]. لسان العرب، ج 10، ص 151، «غيب».
[7]. مقائيس اللغه، ج 4، ص 403، «غيب».
[8]. مجموعه آثار، ج 3، ص 344، «امدادهاى غيبى در زندگى بشر».
[9]. مجموعه آثار، ج 3، ص 344، «امدادهاى غيبى در زندگى بشر».
[10]. الميزان، ج 1، ص 82 .
[11]. جهاد در قرآن، ص 129.
[12]. مجمعالبيان، ج 8 ، ص 484؛ تفسير قرطبى، ج 14، ص 43؛ نمونه، ج 16، ص 467 ـ 468.
[13]. روح المعانى، مج 12، ج 21، ص 79.
[14]. الميزان، ج 15، ص 34.
[15]. مجمع البيان، ج 4، ص 807 ؛ نمونه، ج 7، ص 103.
[16]. نمونه، ج 2، ص 102.
[17]. نمونه، ج 2، ص 102.
[18]. همان، ص 101.
[19]. نمونه، ج 2، ص 101.
[20]. التفسير الكبير، ج 6 ، ص 20؛ الدر المنثور، ج 1، ص 584 ؛ نمونه، ج 2، ص 102.
[21]. نمونه، ج 10، ص 98.
[22]. المعجم الاحصائى، ج 1، ص 339.
[23]. مفردات، ص 207؛ التحقيق، ج 2، ص 120، «جند».
[24]. مقائيس اللغه، ج 1، ص 485، «جند».
[25]. جامع البيان، مج 6 ، ج 10، ص 177؛ تفسر قرطبى، ج 8 ، ص 95.
[26]. روح المعانى، مج 6 ، ج 10، ص 142.
[27]. نمونه، ج 7، ص 420.
[28]. مجمع البيان، ج 5 ، ص 49.
[29]. من وحى القرآن، ج 11، ص 118.
[30]. الميزان، ج 9، ص 292.
[31]. نورالثقلين، ج 4، ص 254.
[32]. تفسير ابن كثير، ج 2، ص 357.
[33]. نمونه، ج 3، ص 78.
[34]. فروغ ابديت، ج 2، ص 77؛ تاريخ پيامبر اسلام، ص 318؛ نبردهاى محمد9، ص 134.
[35]. همان؛ نمونه، ج 3، ص 78.
[36]. الميزان، ج 9، ص 23؛ نمونه، ج 7، ص 98.
[37]. روح المعانى، مج6، ج9، ص251.
[38]. الميزان، ج9،ص20ـ21؛ نمونه، ج7، ص103ـ104.
[39]. جوامع الجامع، ج 2، ص 6 ؛ الميزان، ج 9، ص 20؛ راهنما، ج 6 ، ص 428.
[40]. مفردات، ص 349، «ردف».
[41]. تفسير قرطبى، ج 4، ص 124.
[42]. التفسير الكبير، ج 15، ص 130؛ پرتوى از قرآن، ج 3، ص 325؛ نمونه، ج 3، ص 80 .
[43]. التفسير الكبير، ج 15، ص 130.
[44]. الميزان، ج 2، ص 289.
[45]. نمونه، ج 22، ص 27.
[46]. البرهان، ج 2، ص 756.
[47]. جهاد در قرآن، ص 145 ـ 146.
[48]. جامع البيان، مج 2، ج 2، ص 822 ؛ مجمع البيان، ج 2، ص 144؛ زادالمسير، ج 1، ص 258.
[49]. نمونه، ج 7، ص 346 ـ 347.
[50]. التفسير الكبير، ج 15، ص132؛ التحرير والتنوير، ج9، ص 278؛ تفسير المنار، ج 9، ص 610 .
[51]. التفسير الكبير، ج 15، ص 132.
[52]. التحرير والتنوير، ج 9، ص 280.
[53]. مفردات، ص 356، «رعب»؛ قاموس قرآن، ج 3، ص 105.
[54]. التحقيق، ج 4، ص 138، «رعب».
[55]. نمونه، ج 3، ص 125.
[56]. الميزان، ج 4، ص 43.
[57]. تفسير المنار، ج 4، ص 178.
[58]. همان، ج 9، ص 612 .
[59]. نمونه، ج 7، ص 107.
[60]. البصائر، ج 32، ص 284.
[61]. نمونه، ج 23، ص 489 ـ 490.
[62]. الفرقان، ج 27، ص 230.
[63]. الامالى، ص 285؛ بحار الانوار، ج 8 ، ص 38؛ ج 16، ص 313.
[64]. نمونه، ج 7، ص 216 ـ 222.
[65]. جامع البيان، مج 11، ج 21، ص 154.
[66]. تفسير قرطبى، ج 14، ص 95.
[67]. تفسير قرطبى، ج 14، ص 95.
[68]. مجمع البيان، ج 8 ، ص 540 .
[69]. من وحى القرآن، ج 18، ص 271.
[70]. غزوة الاحزاب فى ضوء القرآن، ص 163.
[71]. نمونه، ج 7، ص 189 ـ 190.
[72]. جامع البيان، مج 6 ، ج 10، ص 18؛ روح المعانى، مج 6 ، ج 10، ص 12.
[73]. جامع البيان، مج 6 ، ج 10، ص 18؛ الميزان، ج 9، ص 93.
[74]. نمونه، ج 7، ص 189.
[75]. روح المعانى، مج 6 ، ج 10، ص 13؛ نمونه، ج 7، ص 191.
[76]. السيرة النبويه، ج 1، ص 38 ـ 62 ؛ بحارالانوار، ج 15، ص130.
[77]. الميزان، ج 11، ص 126 ـ 130.
[78]. فى ظلال القرآن، ج 4، ص 1981؛ الميزان، ج 11، ص 126 ـ 130.
[79]. نمونه، ج 9، ص 373 ـ 378.
[80]. همان، ج 16، ص 32 ـ 33.
[81]. همان، ج 12، ص 361.
[82]. همان، ج 7، ص 106.
[83]. لسان العرب، ج 12، 346؛ المنجد، ص 737، «لهم».
[84]. نمونه، ج 16، ص 23 ـ 25.
[85]. تفسير عياشى، ج2، ص 85 ؛ البرهان، ج1، ص 381.
[86]. نمونه، ج 5 ، ص 127.
[87]. الميزان، ج 11، ص 100.
[88]. نمونه، ج 9، ص 343.
[89]. الميزان، ج 6 ، ص 223.
[90]. مجموعه آثار، ج 3، ص 351، «امدادهاى غيبى در زندگى بشر»؛ منشور جاويد، ج 8 ، ص 297 ـ 306.
[91]. نمونه، ج17، ص36.
[92]. مجمع البيان، ج 8 ، ص 494.
[93]. نمونه، ج 13، ص 456.
[94]. منشور جاويد، ج 10، ص 91 ـ 93.
[95]. من وحى القرآن، ج 5 ، ص 348.
[96]. تفسير مراغى، ج 3، ص 145؛ المنير، ج 3، ص 214.
[97]. تفسير قرطبى، ج 4، ص 71.
[98]. الميزان، ج 3، ص 174؛ نمونه، ج 2، ص 530 .
[99]. تفسير قاسمى، ج 4، ص 93.
[100]. تفسير قرطبى، ج 1، ص 276.
[101]. التفسير الكبير، ج 21، ص 206.
[102]. نمونه، ج 13، ص 45.
[103]. همان، ج 27، ص 121.
[104]. نمونه، ج 27، ص 122.
[105]. همان، ص 123.
[106].التفسير الكبير، ج 32، ص 2؛ الدرالمنثور، ج 8 ، ص 547 ـ 548 .
[107]. نمونه، ج 27، ص 123.
[108]. مجمع البيان، ج 10، ص 770.
[109]. نمونه، ج 9، ص 141.
[110]. همان، ج 3، ص 29 ـ 30.
[111]. همان، ج 26، ص 375.
[112]. همان، ج 26، ص 376.
[113]. روحالمعانى، مج10، ج17، ص104؛ نمونه، ج 13، ص 447.
[114]. مجمع البيان، ج 7، ص 87 ؛ التفسير الكبير، ج 22، ص 187؛ الكامل، ج 1، ص 98.
[115]. روح المعانى، مج 12، ج 22، ص 323.
[116]. الدرالمنثور، ج 7، ص 43 ـ 45.
[117]. مجمع البيان، ج 10، ص 563 .
[118]. نمونه، ج 25، ص 141.
[119]. مجمعالبيان، ج10، ص563 ؛ مناقب، ج1، ص103؛ نمونه، ج 4، ص 305.
[120]. مجمع البيان، ج 10، ص 782.
[121]. الفرقان، ج 3، ص 144؛ نمونه، ج 2، ص 551 .
[122]. نمونه، ج 9، ص 172 ـ 174.
[123]. مجمع البيان، ج 7، ص 18؛ تفسير قرطبى، ج 11، ص 131 ـ 132؛ نمونه، ج 13، ص 199 ـ 200.
[124]. نورالثقلين، ج 3، ص 379.
[125]. الميزان، ج 19، ص 196.
[126]. همان، ص 197.
[127]. البصائر، ج 7، ص 292؛ نمونه، ج 23، ص 475.
[128]. نمونه، ج 21، ص 426.
[129]. الميزان، ج 18، ص 229.
[130]. المنير، ج21، ص36ـ37.
[131]. من وحى القرآن، ج 18، ص 90 ـ 91.
[132]. تفسير قرطبى، ج 13، ص 242؛ نمونه، ج 16، ص348ـ349؛ من وحىالقرآن، ج18، ص90 ـ 91.
[133]. روح المعانى، مج 7، ج 11، ص 220 ـ 222.
[134]. نمونه، ج 20، ص 273 ـ 274.
[135]. البصائر، ج 36، ص 326 ، 329.
[136]. مفردات، ص 633 ، «فرق».
[137]. تفسير قرطبى، ج 18، ص 105؛ نمونه، ج 7، ص 140 ـ 141.
[138]. من وحى القرآن، ج 22، ص 287.
[139]. نورالثقلين، ج5 ، ص356؛ نمونه، ج 24، ص 236.
[140]. نمونه، ج 6 ، ص 266.
[141]. الميزان، ج 19، ص 195.
[142]. كشف الاسرار، ج 4، ص 322.
[143]. نمونه، ج 2، ص 455.
[144]. الميزان، ج 17، ص 337.
[145]. نمونه، ج 8 ، ص 394.
[146]. تفسير قرطبى، ج 4، ص 125؛ تفسير الكبير، ج 8 ، ص 215.
[147]. تفسير مراغى، ج 4، ص 57 ـ 58 .
[148]. الميزان، ج 4، ص 8 .
[149]. نمونه، ج 5 ، ص 212.
[150]. مفردات، ص 692 ، «قوم».
[151]. الميزان، ج 17، ص 389.
[152]. نمونه، ج 20، ص 271.
[153]. همان، ج 25، ص 121.
[154]. همان، ج 16، ص 348 ـ 349.
[155]. الفرقان، ج 26 ـ 27، ص 91 ـ 92.
[156]. نمونه، ج 9، ص 377.
[157]. الميزان، ج 11، ص 130.
[158]. پرتوى از قرآن، ج 3، ص 322 ـ 323.
[159]. نمونه، ج 27، ص 338.